loading...
طنز
میلاد بازدید : 8 دوشنبه 1393/05/06 نظرات (0)

 

خسیسه به زنش میگه امروز یه نفر رو از مرگ نجات دادم

 

میگه کیو

 

میگه به یه گدا 1000تومن دادم دیدم داره از خوشی میمیره ازش گرفتم

 

……………

 

میگن تنبلی مادر همه عادت های بد ماست

 

ولی خب دیگه مادره احترامش واجبه

 

……………….

 

سخن حیف نون به زنش:

 

میدونی چقدر دوستت دارم اندازه تمام موهای سرت ضربدر تعداد نفسهات ضربدر0

 

…………………

 

به یارو میگن برو جلو ماشین ببین چراغ راهنما کار میکنه

 

میره بعد میگه: آره نه آره نه آره نه آره نه

 

………………….

 

به یارو میگن خسته نباشی میگه اگه باشم چه غلطی میکنی

 

………………..

 

به یارو میگن خوابیده آب نخور عقلت کم میشه

 

میگه عقل چیه؟

 

میگن هیچی راحت باش

 

………………..

 

به یارو میگن بابا چرا تو آدم نمیشی میگه من از این قرطی بازیا خوشم نمیاد

 

…………………

 

به یارو میگن قبضاتو چطور پرداخت میکنی

 

میگه میذارم لا برف پاکن همسایه جای قبض جریمه میره پرداخت میکنه

 

………………..

 

به یارو میگن چرا دهنت پر قیره میگه چیزی نیست بابام دهنمو آسفالت کرده

 

……………………..

 

به یارو میگن اینجا چیکار میکنی میگه پس کجا چیکار میکنم

 

……………………

 

به یارو میگن اگه حالت تهوع بهت دست بده چیکار میکنی میگه خوب منم بهش دست میدم

 

…………………………

 

به یارو میگن شنیدم آدم شدی میگه نامردا شایعه درست کردن

 

………………………….

 

به یارو میگن بابات چند سالشه میگه نمیدونم والله خیلی وقته داریمش

 

…………………….

 

به حیف نون میگن دوستت HIVداره میگه ای نامرد پارسالم GLXداشت

 

...............................

 

به یلرو میگن طاقت شنیدن حرف بد رو داری میگه آره بگو میگن بابات مرده میگه ای باباا فکر کردم یارانمو قطع کردن

 

...................

 

به یارو میگن اگه دنیا رو بهت بدن چیکار میکنی

 

میگه بی شعور من زن دارم

 

........................

 

به خسیسه میگن شیرین تر از عسل چیه

 

مبگه ترشی مجانی

 

.......................

 

یارو به زنش میگه اگه بچمون پسر بود اسم بابای منو میذاریم روش اگه دختر بود اسم بابای تورو

 

.......................

 

یارو به زنش میگه سه تا حیوون با (خ) بگو میگه خودت خواهرت خدابیامرز مادرت

 

.......................

 

یارو به زنش میگه برو مهرتو بذار اجرا خونه بخریم

 

..........................

 

یارو تو صف برنج چیزی گیرش نمیاد میگه لا اقل یه کم ته دیگ بدین

 

....................

 

به یارو میگن یه داستان تعریف میکنیم بگو کجاش دروغه

 

(((در یک روز جمعه پیر مردی از خیابان رد میشد که با ماشین تصادف کرد و گردنشقطع شد مردم از داروخانه چسب زخم گرفتند گردنش را چسب زدند و او به زندگی اش ادامه داد)))

 

یارو میگه خب اخه جمعه داروخونه بازه

 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
خنده کن و شادباش که حکیم ارد بزرگ میگوید: چه زیبایند آنانی که همیشه لبخندی برلب دارند .
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    چه جوکایی رو بیشتر می پسندید؟؟؟؟؟
    وبلاگ رو چطوری دیدید؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 24
  • کل نظرات : 11
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 0
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 2
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 2
  • بازدید سال : 189
  • بازدید کلی : 856